Wednesday 31 August 2011

تشکر از بهرام مشیری بابت ترکاندن بادکنک مصدق

بهرام مشیری همیشه از مصدق تعریف و تمجید می کند. اگر به نیکی بنگریم هیچ کس به اندازه بهرام مشیری به مصدق ضربه نزده. بهرام مشیری نقش بسیار مهمی در اسلام گریزی جوانان ایران و حتی دشمن شدن بسیاری از جوانان ایران با اسلام داشته. به همین دلیل کافی است این نسل ضد اسلام به این حقیقت پی ببرد که مصدق یک فرد کاملامذهبی بوده. او مخالف سکولاریسم بوده وبر این عقیده استوار بوده که آخوندها باید بر امور مملکت نظارت کنند. وقتی نسل جوان از این حقایق آگاه شوند بادکنک مصدق خواهد ترکید.
بدینوسیله از بهرام مشیری به دلیل نقش موثرشان در ترکاندن این بالون که بسیاری از خائنان به این کشور از جمله مدهبی قجری ها، مجاهدین خلق و توده ای ها بر آن سوارند تشکر می کنیم.


امضاء
بچه های انقلاب

اسنادی از دلیل شروع جنگ بین ایران و عراق



جنگ ايران و عراق در نيمروز ۳۱شهريور ۱۳۵۹, با حمله هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد. اما مرور اخبار روزنامه هاي آن زمان نشان مي دهد که جنگ چند هفته پيش از آغاز رسمي آن شروع شده بود:
ـ روزنامه کيهان ـ ۱۵شهريور ۱۳۵۹: «درگيريهاي پراکنده يي که از هفته پيش در مناطق مرزي ايران و عراق رو به شدت گذاشته بود, به يک جنگ تمام عيار ميان دو کشور تبديل شد».

ـ روزنامه اطلاعات ـ ۱۵شهريور۵۹: «تيمسار فلاحي [«جانشين رئيس ستاد ارتش اسلامي»] دلايل حمله نيروهاي ايران به شهر زورباتيه عراق را اعلام کرد».
ـ روزنامه «جمهوري اسلامي» ـ ۱۸شهريور ۵۹: «به فرمان امام ـ فرماندهي کل قوا ـ نيروهاي انقلاب آمادگي خود را براي تصرف عراق با پشتيباني مسلمين اعلام کردند».
ـ کيهان ـ ۱۹شهريور۵۹: «نبرد شديد فانتومهاي ايران و جنگنده هاي عراق در مرز». «گزارشهاي رسيده حاکي است که سازماني تحت عنوان ”پيکار اسلامي مجاهدين عراقي“ در منطقه قصرشيرين تشکيل شده است. هدف اين سازمان مبارزه با رژيم صدام حسين است و ناراضيهاي عراق, که بيشتر طرفدار جمهوري اسلامي هستند و از مشي انقلاب ايران پيروي مي کنند, در اين سازمان عضويت دارند».
ـ کيهان ـ ۲۰شهريور۵۹: «نبرد شديد تانکها, زرهپوشها و جنگنده هاي ايران و عراق در سه منطقه خان ليلي, ني خزر و زينل کُش, وارد مرحله سرنوشت ساز شد و نيروهاي دو طرف با تمام قدرت بر روي يکديگر حمله ميکنند».
۲۲شهريور۵۹ ـ رجايي, نخست وزير وقت, ده روز پيش از شروع رسمي جنگ, در مصاحبه يي اعلام کرد: «براي رفع ناهماهنگيهاي جنگ, ستاد عمليات مشترک در تهران تشکيل مي شود».
ـ کيهان ـ ۲۴شهريور۵۹: نيروهاي ايراني «در ناحيه شَلَمچه تاٌسيسات مرزي عراق را با خاک يکسان کردند».
ـ اطلاعات ـ ۲۶شهريور ۱۳۵۹: عنوان اصلي صفحه اول: «تپه سوق الجيشي غرب کشور به تصرف ارتش اسلام درآمد».
ـ «جنگ در نوار مرزي عراق شدت گرفت». «۴تانک,يک توپ و دو پاسگاه عراقي منهدم شد». «عشاير لرستان, براي جنگيدن در مرز ثبت نام کردند».
ـ اطلاعات ـ ۲۷شهريور۵۹ ـ عنوان اصلي صفحه اول: «عشاير لرستان براي سرکوبي عراق در جبهه ها مستقر مي شوند».
ـ «شش پاسگاه, يک چاه نفت, ۱۴تانک و يک انبار مهمات عراق منهدم شد». «يک قطار حامل مواد سوختي عراق, با مين منفجر شد»,
ـ اطلاعات ـ ۳۱شهريور۵۹ ـ چند ساعت پيش از حمله هوايي عراق: درشت ترين عنوان صفحه اول روزنامه: «ستاد مشترک ارتش اعلام کرد: سراسر ساحل عراق زير آتش سنگين توپخانه ايران قرارگرفت».
۳۱شهريور۵۹ ـ خميني چند ساعت پيش از حمله هوايي عراق به ايران, در پيامي به مناسبت اول ماه مهر, رژيم عراق را «کافر» ناميد و از ارتش عراق خواست که «عليه رژيم حاکم بر کشورشان قيام کنند» (کيهان, اول مهر ۵۹).
ـ «پيام محمدعلي رجايي, نخست وزير جمهوري اسلامي ايران: مرگ رژيم حاکم عراق فرارسيده است». «يکي از اعضاي حزب دعوت اسلامي [حزب مالکي, نخست وزير فعلي عراق] در گفتگو با اطلاعات: «رژيم عراق به اندازه يي متزلزل است که با يک حمله وسيع از هم مي پاشد» (اطلاعات ـ اول مهر۵۹). 
مرور اين چند رويداد دو هفته پيش از آغاز رسمي جنگ ايران و عراق نشان از تحريکات و مداخلات نيروهاي نظامي رژيم خميني در خاک عراق دارد؛ تحريکات و مداخلاتي که از همان فرداي پيروزي انقلاب آغاز شد و در شش ماهه پيش از آغاز رسمي جنگ, شدت گرفت. 
ـ آيت الله منتظري: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين که انقلاب مرز نمي شناسد, و اين قبيل مسائل, متمرکز بود. اين شعارها کشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فکر براي آنها ايجاد شد که اينها به اين شکل که پيش مي روند, فردا نوبت ماست... کشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي که در ايران بود اين بود که عراق کي هست؟ ... من, به سهم خودم, يک روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سکونت داشتند. به امام عرض کردم هر انقلابي که در دنيا به پيروزي مي رسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسن نيتي را براي کشورهاي مجاور مي فرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح مي دهد و با آنها تفاهم مي کند... به جاست هياٌتهاي حسن نيت به کشورهاي مجاور فرستاده شود تا يک مقدار اين تشنّجها کاهش پيداکند. ايشان فرمودند ول کن. ما کاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند که اسم دولتها به ميان بيايد... و مي فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يک مقدار تفاهم مي کرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...» (خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه ۱۳۷۹, ص۳۱۰).
ابراهيم يزدي نيز در مصاحبه يي درباره محورهاي سياست خارجي رژيم در رابطه با عراق در آغاز به قدرت رسيدن خميني, گفت: ـ «... محور اول, اعزام يک سفير وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقي و سرّي با گروههاي مسلمان مخالف رژيم صدام در داخل عراق...».
ـ «... محور پنجمِ سياست ما عليه عراق... اجراي برنامه هاي تبليغاتي به زبان عربي بوده است. در همان زمان, جلسات مکرري در وزارت امور خارجه براي هماهنگ کردن اين برنامه ها با سياست خارجي جمهوري اسلامي برگزار شد... در اين جلسات... سفير جمهوري اسلامي در عراق نيز حضور به هم رسانيد... اين برنامه, به حق, نقش مؤثري داشت» (کيهان. ۵مهر۵۹).


هنوز دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود که خميني نخستين سخنراني تحريک آميز خود را در زمينه «صدور انقلاب» ايراد کرد و در آن از «همه کشورهاي اسلامي در زير يک دولت و يک پرچم» سخن گفت و اين که «يک دولت بزرگ اسلامي بايد بر همه دنيا غلبه کند» (روزنامه «آيندگان», ۷اسفند۱۳۵۷). 
سياستگذاران رژيم در اجراي اين سياست, براي به خدمت گرفتن عوامل سرسپرده «قياده موقّت», جنازه ملامصطفي بارزاني را, که نه ايراني بود و نه تابع ايران, و در آمريکا فوت کرده بود, با هليکوپتر به اُشنويه برد و در آن جا دفن کرد و به اعتراض کردهاي مقيم مرکز, که در دانشگاه صنعتي شريف بههمينعلت نشستي برپاکرده بودند (روزنامه «پيغام امروز», ۱۹اسفند۵۷), يا بهتظاهرات مردم بانه در اعتراض به پروبال دادن به«قياده موقّت» و درخواست اخراج آنها از ايران (کيهان, ۱۰اسفند۵۷), توجّهي نکرد.
در واکنش به تحريکاتي که از آغاز روي کارآمدن رژيم خميني شروع شده بود, وزير خارجه عراق از گردانندگان رژيم خواستار رفع اختلافات فيمابين گرديد (روزنامه «بامداد», ۲۰مهر۱۳۵۸). امّا, درخواستش بيپاسخ ماند. زيرا, آنها سوداي ديگري در سر داشتند.
وقتي هم که جنگ شروع شد, رژيم عراق ياسر عرفات را براي ميانجيگري به ايران فرستاد. محمدعلي رجايي در روز ۵مهر ۵۹, چند روز پس از آغاز جنگ, در مصاحبه با خبرنگاران اعلام کرد: «جنگ بين ايران و عراق, جنگ بر سر عقيده است؛ ... جنگ اسلام با کفر است...» او در همين مصاحبه گفت صدام ياسر عرفات را براي ميانجيگري به ايران فرستاد تا زمينه صلح بين دو کشور را فراهم کند, امّا, ما «هيچگونه ميانجيگري و مذاکره يي را نخواهيم پذيرفت». 
خميني در فروردين ۱۳۵۹, که در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله کرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريکا, رژيم عراق را دستپرورده آمريکا ناميد و مردم آن کشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد که انگليس را از عراق راندند. به پا خيزيد و قبل از آن که اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه کند, دست جنايتکار او را از کشور اسلامي قطع کنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همه ملت اتّحاد کنيد و اين ريشه فساد را قبل از آن که فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, که خدا باشماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نکنيد و به ملت بگراييد و دست آمريکا را که از آستين صدام بيرون آمده است, قطع کنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاک, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفه نور, «مجموعه رهنمودهاي امام خميني», جلد سيزدهم, چاپ بهمن ۱۳۶۲, ص۴۰).
بني صدر, رئيس جمهور خميني, که خود يکي از واضعان تئوري «صدور انقلاب» بود, چنين رهنمود مي داد: «اگر کانونهاي قيام و انقلاب را همهجا, بهخصوص, در کشورهاي اسلامي برافرازيم, ما دشمن را در همهجا در پنجههاي قوي خويش خُرد خواهيم کرد» (روزنامه «انقلاب اسلامي», سرمقاله شماره ۲۶ديماه۵۸). هم او در آستانه حمله به دانشگاهها به بهانه «انقلاب فرهنگي» در فروردين ۵۹ گفت: «ما ميخواهيم ارتش را تجديد انقلابي و اسلامي بنماييم و بهترين جهتها همين [جنگ] است که دولت عراق براي ما فراهم ميکند. من از اين جهات [جنگ] نگراني ندارم, نگراني در کشور خود ماست. امروز اين مساٌله [سرکوبي مخالفان] را در شورا[ي انقلاب] به اين نتيجه رسانديم و تصميم که درآمد بايد اجرا کرد. چه شما خوشت بيايد و چه نيايد» (روزنامه بامداد, ۲۰فروردين۱۳۵۹).
چند روز پيش از «کودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در راهپيمايي موسوم به «وحدت» در روز ۲۲فروردين ۵۹, بني صدر خطاب به رئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب کرديم و يک آدم فاسد و خائن را بيرون کرديم, تو در اين ميان چه ميگويي؟ ... ما مردم عراق را به رژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممکن است. نمي فروشيم». سپس, به درخواستهاي مکرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره کرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني که در مسئوليت بودم و چه زماني که مسئوليت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهايم تا امور خودمان را با شما حل کنيم. من گفتم: با شما امري نداريم که حل کنيم. دفعه آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, ۲۳فروردين۵۹).
دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري با خميني ديدار کرد و در اين ديدار به خميني گفت: «... اين روزها برادران عراقي ما, مرتباً, مراجعه مي کنند و مي گويند همان طور که حضرت امام خميني انقلاب ايران را رهبري کردند تا به ثمر رسيد, انتظار داريم که انقلاب عراق را هم رهبري کند» (روزنامه «بامداد», ۲۵فروردين۵۹).
در همين ايام بود که مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني که بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمتآميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق کردند و قرار بر اين شد که بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري کند (گزارش مسئول شوراي ملي مقاومت به مردم ايران در باره رابطه بني صدر و اطرافيانش با شوراي ملي مقاومت و جريان پيوستن و گسستن آنها, چاپ اسفند ۱۳۶۳, ص۳۴۵). ولي, رژيم خميني حاضر بهپذيرش هيچ ميانجيگري نشد. بلکه به عکس, بر طبل جنگ طلبي کوبيدند. چمران, وزير دفاع وقت, اعلام کرد که «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون کشيده است و به هيچ وجهِ مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نميپذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزه قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامه «جمهوري اسلامي», ۶ارديبهشت۵۹).
هنوز چندماه به حمله رژيم عراق به ايران مانده بود که گردانندگان رژيم, اينچنين, از «سقوط قطعي صدام» دَم ميزدند.
دوهفته پس از يورش به دانشگاههاي سراسر کشور, بهانهيي به دست خميني افتاد که به ياري آن بتواند نگاهها و توجّهات را از خيزشهاي دانشجويي و اعتراضهاي رشديابنده مردمي, به سمتي ديگر سوق دهد و بر ناتواني رژيم در حل دشواريهاي گريبانگير مردم سرپوش بگذارد.
روز ۱۶فروردين ۱۳۵۹ «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه ۱۹فروردين در يکي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.
«سيدمحمود هاشمي, نماينده آيت الله صدر» (و رئيس پيشين قوه قضاييه رژيم) در اطلاعيهيي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري کرد که مسلمين به هر وسيله ممکن اين خون پاک را مايه يي براي برافروختن شعله هاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (کيهان, ۳ارديبهشت ۱۳۵۹). به نوشته روزنامه کيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله کرد و «در جريان آن ۸ عامل حزب بعث کشته و ۴۰تن دستگير شدند». «به گفته يک نماينده مجلس شيعيان لبنان, که در ايران بهسر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اکنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيتالله صدر از رژيم عراق اقدام کنند» (کيهان, ۳ارديبهشت ۱۳۵۹).
خميني در پيامي که «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام کرد «... عجب نيست که مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است که ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از کنار اين مصيبت بزرگ که به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد ميشود, بي تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را, يکي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد کنند و عجب تر آن که ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتکاران واقع شوند... من از رده بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لکن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم که يا دلاورانه قيام کنند و اساس ستمکاري را برچينند, همان سان که در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانهها فرار کنند و ننگ ستمکاري حزب بعث را تحمّل نکنند». او ابراز اميدواري کرد که «کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لکه ننگ را از کشور عراق بزدايند».
خميني در پايان پيام اعلام کرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, که از مفاخر حوزه هاي علميه و از مراجع ديني و متفکّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوم ارديبهشت, به مدت سه روز عزاي عمومي اعلام ميکنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مينمايم» (کيهان, سوم ارديبهشت۱۳۵۹).
منتظري, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمهشان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاک و ضداسلامي صدّام», اعلام کرد: «مطمئنم همانگونه که خون پاک شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاک پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاک خون اين شهيدانِ راه اسلام نيز, در عُروق تک تک ملت مسلمان عراق و کشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط کامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همان گونه که رهبر انقلاب اسلامي فرموده اند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در سايه ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لکّه ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (کيهان, سوم ارديبهشت۱۳۵۹).
«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه» يي درباره «شهادت فقيه و متفکّري بزرگ که... انقلاب اسلامي را در همه قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري ميکرد» اعلام کرد: «اين جنايت بزرگ چهره شيطاني و رذيلانه حکومت مزدور عراق را برملاکرد و ماهيت ضدّاسلامي اش را آشکار ساخت». در اين بيانيه تاٌکيد شده بود که «ملت رزمنده عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاک را تا سرحدّ ريشه کن کردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (کيهان, سوم ارديبهشت۱۳۵۹).
«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيهيي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حکومت جنايتکار و جنايتپيشه صدام حسين در عراق» که «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّيه (=فرزند) رسول الله, حضرت آيت الله العظمي سيدمحمدباقر صدر و هم چنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام مي داريم که تا ازبين بردن حکومت جنايتکار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد کربلا را روانه همان مَقامي در جهنّم نماييم که يزيد جلّاد در آن سُکني دارد». اين اطلاعيه با اين جملات پايان مييابد: «بر ملت مسلمان ايران است که يکدل و يکزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و کمک نمايد که آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (کيهان, سوم ارديبهشت۱۳۵۹). 
همه سرکردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين پاي در رکاب کردهاند, آن هم پنج ماه پيش از آن که قواي نظامي «يزيد زمان», به خاک ايران حمله کند!

شعبان جعفری، دکتر ابراهیم یزدی، دکتر کریم سنجابی و مهندس مهدی بازرگان بی مخ اصلی چه کسی بود


شعبان جعفری محمد رضا شاه را برای مدیریت کشور برتر می دانست و دکتر ابراهیم یزدی، مهندس مهدی بازرگان و دکتر کریم سنجابی که از نوادگان مکتب آخوند محمد مصدق بودند خمینی را برای مدیریت کشور برتر می دانستند. به راستی بی مخ اصلی که بود؟ جنایت بزرگ این افراد این بود که از خمینی تعریف و تمجید های بسیار کردند و او را به دروغ به عنوان یک فرشته به مردم قالب کردند. 
کسانی که به کلمه آخوند محمد مصدق اعتراض دارند می توانند این ویدیو را ببینند. در این ویدیو بر اساس کتابهای چاپ شده توسط پیروان مصدق این واقعیت بیان می شود که موضوع پایان نامه محمد مصدق در دفاع از احکام ارث در قوانین اسلامی بوده و او سعی داشته احکام اسلام را در جامعه پیاده کند.

مصدق آخوند بی عمامه


بی پرده با قجری مذهبی ها

بهرام مشیری بچه های انقلاب و مصدق





Monday 29 August 2011

چند ویدیوی کوتاه راجع به شخصیت و اندیشه های دکتر محمد مصدق



حجه السلام محمد مصدق یا دکتر محمد مصدق

خدمات دکتر محمد مصدق به اسلام در ایران


تز دکتر محمد مصدق




غش کردن مصدق هنگام روضه خوانی


Sunday 28 August 2011

ای مصدقی مذهبی ها چرا از شناخته شدن چهره اسلامگرا و ضد سکولاریسم محمد مصدق وحشت دارید؟

هر گاه لینکی پیرامون شخصیت مذهبی و آخوند زده محمد مصدق به بالاترین ارسال می گردد با سیل منفی پیروان این گروه روبرو می شود. به راستی چرا؟ چرا مردم نباید بدانند مصدق شخصیتی کاملا اسلامگرا و ضد سکولاریسم بود؟ چرا مردم نباید بدانند که مصدق سعی در پیاده کردن قوانین اسلامی در جامعه داشت؟

جناب بالاترین چرا گفتن واقعیات پیرامون مصدق تو را اذیت می کند؟

جناب بالاترین همانگونه که بسیار خوب می دانی محمد مصدق شخصیتی است که بسیار تاثیر گذار بوده و اطلاع رسانی در باره وی و شخصیت وی کاملا ضروری است. اگر فردی ده لینک را در تعریف و تمجید از مصدق ارسال کند هیچ مشکلی نیست ولی فرستادن لینک در باره شخصیت مذهبی و ضد سکولاریسم مصدق باعث حذف لینک می شود؟ چرا؟ آیا فکر می کنی با حذف یک لینک در باره اسلامگرا بودن مصدق و تلاش او برای مسلط کردن روحانیون بر سرنوشت ملت می توانی بر این واقعیت دردناک سرپوش بگذاری؟ البته خیر.
یک نکته را فراموش نکن یادت باشد که معنوی این سایت و بخش زیادی از هزینه های مادی سایت بالاترین توسط کاربران پرداخت شده. شرف داشته باش و به کاربرانت بها بده.

Saturday 27 August 2011

حجه السلام محمد مصدق یا دکتر محمد مصدق

خدمات دکتر محمد مصدق به اسلام در ایران


تز دکتر محمد مصدق




غش کردن مصدق هنگام روضه خوانی


Wednesday 24 August 2011

ما در ایران دو عاشورا و دو نوع آخوند داریم

ما در ایران دو عاشورا و دو نوع آخوند داریم
عاشورای اول حسین بود که به طمع قدرت بر علیه پسر عموی خود قیام کرد و کشته شد.
عاشورای دو 28 مرداد است که در آن محمد مصدق در روز 25 مرداد کودتا می کند و مجلس  سنا و مجلس شورای ملی را که اتفاقا از طرفداران خود او بودند تعطیل می کند. در روز 28 مرداد این قدرت را که مصدق دزدیده بوده از او پس می گیرند که نامش را گذاشته اند 28 مرداد.
آخوندهای نوع اول که عمامه ای هستند بر عاشورای اول گریه می کنند و آخوندهای نوع دوم که کراواتی هستند بر عاشورای دوم گریه می کنند.
هر دو نوع این آخوندها قدرت پرست و خائن به کشور هستند که دست آخوند های نوع اول رو شده و با چند ماه تلاش آخوندهای نوع دوم را هم به مردم خواهیم شناساند، آخوندهای کراواتی که مصدق، مصدق می کنند. مصدقی که در سن بازنشستگی قرار داشته و روی تختش خوابیده بوده. مصدقی که ضد سکولاریسم و مدافع سرسخت اجرای احکام اسلام در قوانین کشور بوده


Monday 22 August 2011

پرسشهایی از استاد بهرام مشیری پیرامون دکتر محمد مصدق

فوری: قذافی کشته شد + عکس

شورای انتقالی لیبی به زودی خبری "خوشحال کننده" اعلام می کند
دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۱۷
منابع غیر رسمی خبر از کشته شدن معمر قذافی داده اند.
فوری: قذافی کشته شد + عکس
سرویس بین الملل افکار نیوز - برخی منابع غیر رسمی لحظاتی پیش خبر از کشته شدن معمر قذافی به دست نیروهای انقلابی لیبی خبر دادند. همزمان با انتشار این خبر تصویری از جنازه خونین قذافی نیز منتشر شد. منابع رسمی هنوز این خبر را  تایید نکرده اند






تکمیلی : در حالی که کشته شدن قذافی توسط منابع رسمی تایید نشده است خبرگزاری فرانسه احتمالات مختلفی از سرانجام قذافی خبر داد

به گزارش سرویس بین الملل افکار نیوز به نقل از خبر گزاری فرانسه ، از سرنوشت معمر قذافی، رهبر لیبی، نیز اطلاع دقیقی در دست نیست. به گفتۀ یک منبع دیپلماتیک در طرابلس، رهبر لیبی کماکان در مجتمع "دارالعزیزیه" به سر می برد.
با وجود این گزارش هائی نیز در مورد خروج او از کشور و عزیمتش به الجزایر و یا خروج از طرابلس و سکونت در یکی از شهرهای لیبی منتشر شده است.
با این حال خبرگزاری فرانسه در خبری دیگر ، به نقل از  سخنگوی شورای ملی انتقالی در لیبی از احتمال کشته شدن معمر قذافی رهبر این کشور خبر داد.
این خبر به دنبال عدم نطق رسانه ای قذافی طی چند روز گذشته،مطرح شده  است و این احتمال وجود دارد که وی کشته شده باشد.

Sunday 21 August 2011

بی پرده با مصدقی مذهبی ها



حکومت مصدق چکونه مردمی بود که شعبان بی مخ آنرا سرنگون کرد

حکومت مصدق چکونه مردمی بود که شعبان بی مخ آنرا سرنگون کرد

سئوالاتی از مصدق اللهی ها

آیا حکومتی که به قول خود شما توسط چند چماقدار سرنگون می شود مردمی است؟
 آیا مصدق که که پیر و سالخورده است و سالها از سن بازنشستگی او گذشته از روی تختش پایین نمی آید می تواند کشور را اداره کند؟ همانگونه که نتوانست و به قول شما چند لات قدرت را از او گرفتند.
مصدق قدرت را از کجا آورد؟ آیا مصدق کودتا نکرد؟
 آیا پایان نامه دکتری محمد مصدق در دفاع از احکام ارث در قوانین اسلامی نبود؟

این هم ویدیویی از مصدق

Friday 19 August 2011

موضوع پایان نامه دکتر محمد مصدق





Friday 12 August 2011

مصدق حتی احمدی نژادهم نیست

وقتی که کارهای مصدق و احمدی نژاد را با هم مقایسه می کنیم می بینیم شباهتهای بسیاری دارند ولی یک تفاوت آشکار نیز دارند.  احمدی نژاد با فریب دادن خامنه ای و به قدرت رسیدن سعی در جهت مبارزه با آخوندها دارد ولی مصدق در خدمت آخوندها بود.
1- در 14 خرداد 1330 بخشنامه ای را در رابطه با اجرای مقززات مذهبی در ماه دمضان صادر کرد که در روزنامه اصلاعات نیز چاپ شد.
2- پایان دادن به ممنوعیت زیازت مکه و عزیمت حجاج به آنجا که این کار مورت تشکر فراوان آخوندها قرار گرفت
3- در سال 1330 طی بخشنامه ای روز وفات امام جعفر صادق را تعطیل رسمی اعلام می کند و آخوندها بیانیه هایی صادر کردند و در روزنامه های آن روز نیز چاپ شد. یکی از این پیامها در روزنامه اطلاعات 6 مرداد 1330 چاپ شده است.
4- در 23 مرداد 1330 قانون منع مشروب فروشی را ابلاغ می کند.
5- با قرار دادن یک آخوند پر نفوذ به نام آقا شیخ علی مدرس تهرانی را به سمت ریاست نظارت بر انتخابات خوزه تهران برمی گزیند و تعدادی از آخوندها توانستند برای اولین بار وارد مجلس شوند و مصدق مجلس آخوندی تشکیل می دهد. در اسفند 1330 تحت عنوان خطر حکومت آخوند بازی و هرج و مرج و نقش محمد مصدق در آن.
6- بردن تصویری در مجلس و نشان دادن آن و گفتن این جمله که این تصویر محمد عبدالله پیامبر اسلام است که پرچم ایران در دست دارد و او پادشاه ایران است. همان کاری که امرور احمدی نژاد با نان امام زمان می کند. 
در نهایت مصدق دشمن نوگرایی و تجدد ایران بود




مصدق چهره ملی یا مذهبی و در خدمت آخوندها

1- در 14 خرداد 1330 بخشنامه ای را در رابطه با اجرای مقززات مذهبی در ماه دمضان صادر کرد که در روزنامه اصلاعات نیز چاپ شد.
2- پایان دادن به ممنوعیت زیازت مکه و عزیمت حجاج به آنجا که این کار مورت تشکر فراوان آخوندها قرار گرفت
3- در سال 1330 طی بخشنامه ای روز وفات امام جعفر صادق را تعطیل رسمی اعلام می کند و آخوندها بیانیه هایی صادر کردند و در روزنامه های آن روز نیز چاپ شد. یکی از این پیامها در روزنامه اطلاعات 6 مرداد 1330 چاپ شده است.
4- در 23 مرداد 1330 قانون منع مشروب فروشی را ابلاغ می کند.
5- با قرار دادن یک آخوند پر نفوذ به نام آقا شیخ علی مدرس تهرانی را به سمت ریاست نظارت بر انتخابات خوزه تهران برمی گزیند و تعدادی از آخوندها توانستند برای اولین بار وارد مجلس شوند و مصدق مجلس آخوندی تشکیل می دهد. در اسفند 1330 تحت عنوان خطر حکومت آخوند بازی و هرج و مرج و نقش محمد مصدق در آن.
6- بردن تصویری در مجلس و نشان دادن آن و گفتن این جمله که این تصویر محمد عبدالله پیامبر اسلام است که پرچم ایران در دست دارد و او پادشاه ایران است. همان کاری که امرور احمدی نژاد با نان امام زمان می کند.
در نهایت مصدق دشمن نوگرایی و تجدد ایران بود




مصدق هنگام روضه خوانی غش می کند

به ما بچه های انقلاب بسیار دروغ گفتند. به ما می گفتند جنگ نعمت است، می گفتند اگر به جبهه بروید و سعادت شهادت داشته باشید می توانید با حوریان بهشتی صفا کنید و هزاران دروغ دیگر.  در موردمصدق هم دروغ گفتند.
اوبیشتر از اینکه در خدمت ایران باشد در خدمت آخوندها بود
او در منزل خود روضه خوانی داشت و هنگام روضه غش کرد
بقال بی سواد سر کوچه ما فقط راست می گفت او می گفت شاه خدمت کرد. مادر بزرگ بی سواد من هم از همه اصلاح طلبان داناتر بود او می گفت جنگ بد است ولی اصلاح طلبان در رکاب خمینی به شستشوی مغزی ما مشغول بودند و به پیروی از امامشان می گفتند جنگ نعمت است




این هم فیلم کامل مصدق آخوند بی عمامه فرنگ رفته



Tuesday 9 August 2011

بررسی تحصیل محمد مصدق در اروپا مصدق السلطنه در راه فرنگ




جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق در مشاطه گری مصدق از هیچگونه فریبکاری دریغ نکرده و صفت هائی را که واقعاً مصدق فاقد آن ها بوده را به او نسبت داده اند مانند صداقت و راستگوئی ولی مصدق از ابتدائی ترین موازین اخلاقی یعنی پرهیز از فریبکاری  و دروغگوئی و پنهان کاری ابائی نداشته و در هر فرصتی برای پیشبرد هدف های خود از آنها استفاده کرده است و در حیله گری و شیادی چنان بود که جای هیچ شبهه ای بر جای نمی گذاشت. بهترین سند که میتوان ارائه داد، مطالعه کتاب خاطرات و تألمات به قلم مصدق است و یا تحصیلات او در اروپا است که به موارد زیادی از دروغگوئی ها- پنهان کاری ها و فریب کاری های او آگاه می شویم.
به رسم معمول هر گاه یکی از اعضای دربار و یا بستگان محمد علیشاه قصد مسافرت به خارج را داشتند موافقت و اجازه شاه لازم بود. محمد مصدق که یکی از مشاوران دائمی و راز داران محمد علیشاه بود بعد از به توپ بستن مجلس شورایملی توسط محمد علیشاه مستبد و تشکیل مجلسی بنام مجلس شورای کبرا، محمد مصدق استبداد خواه که عضو مجلس شورای کبرا بود، امکان نداشت بدون جلب موافقت محمد علیشاه از ایران خارج گردد. قبل از وارد شدن به بحث تحصیلات مصدق ملاحظه میفرمائید مصدق  طرفدار استبداد گران بود نه ملت مشروطه خواه ایران. مصدق درکتاب خاطرات و تألمات خود در مورد سفرش به اروپا چنین گفته است. موقع حرکت لازم بود اجازه از شاه بگیرم شاه پس از شنیدن علت مسافرت گفت این هم بهانه است برای فرار از ایران. بهر حال برابر اسناد مصدق السلطنه در اوائل ژانویه سال1909  میلادی برابر با1288 خورشیدی در سرمای زمستان و یخ بندان راه ها  به قصد تحصیل با برادر ناتنی خود ابوالحسن دیبا حرکت می کند و پس از سه ماه که در راه بوده در ماه ( مارچ March ) وارد پاریس میشود. برادرش را به یکی از دبیرستانهای شبانه روزی می گذارد و خود به مدرسه انستیتوی  سیاسی پاریس  میرود.  مصدق در  فصل نهم کتاب  خاطرات و  تألمات  خود می نویسد. برنامه مدرسه به پنج قسمت تقسیم شده بود. یکی مربوط به  علوم مالی  بود که  به  سابقه خدمتم در وزارت  مالیه ( منظور همان مستوفی خراسان است ) ایجاب نمود این قسمت را انتخاب کنم. ولی چون تا آخر سال چهارماه بیشتر نمانده بود، مدیر چنین مصلحت دید به طور مستمع آزاد ثبت نام کنم و از 15 نوامبرکه اول سال تحصیلی مدرسه بود در قسمت مربوط به امور مالی شروع نمایم. بدین طریق اقدام شد. اما بر خلاف نظر مدیر مدرسه خود را برای امتحانات نوامبر 1909میلادی  آماده میکردم. (سوال در این است مصدق که اصلا زبان فرانسه بلد نبود ).  ولی  چون   نامم  در عداد ( در ردیف ) محصلین رسمی ثبت نشده بود برای امتحانات دعوتم نمی کردند چنین به نظرم رسید اگر وزیر مالیه نامه ای بنویسد که من با خرج دولت آمده ام و دولت بیش از دو سال به من مخارج تحصیل نمی دهد ممکن است مورد قبول واقع شوم. درآن وقت نوه عمویش بنام مستوفی الممالک  وزیر مالیه بود  نامه ای به این مضمون نوشت که برای امتحان دعوتم کردند.
سوالی این جا مطرح است. اگر یک روستائی- یک کارگر و یا یکی از افراد معمولی جامعه بدون داشتن عنوان های سلطنه  الدوله و الممالک در شرایط عالی تحصیلی تقاضائی مانند مصدق السلطنه را از آقای وزیر مالیه داشت ترتیب اثر می داد؟؟ خیر. به  نظر من همه اقدامات مصدق غیر معمولی وغیر قانونی است و باور کردن آن ها براستی مشکل است. مصدق در ادامه مطلب چنین می نویسد.
در یکی از امتحانات شماره 11 داشتم که چون به 12 نرسیده بود می باید آن را سال بعد تجدید کنم ولی به تشویق یکی از دانشجویان که گفت در این امتحانات شانس مدخلیت دارد در جلسه حاضر شدم و چون حرف اول نام من با میم شروع شده است و تعداد زیادی قبل از من مورد سوال قرار گرفتند از فرصت استفاده نمودم و به یک قسمت از کتاب مراجعه کردم که برحسب اتفاق استاد از من روی همان قسمت سوال نمود و از عهده بر آمدم این بود جریان تحصیل من در سال اول مأخذ: صفحه 69 کتاب خاطرات و تألمات محمد مصدق.
مروری بر گفته های مصدق السلطنه
متوجه می شویم مصدق در سال اول ( 1909 میلادی ) فقط چهار ماه به طور مستمع آزاد سر کلاس حاضر بوده و با ترفند هائی که شرح داده شد و مدخلیت شانس از عهده امتحانات که شفاهی بوده بر آمده است. خوانند محترم براستی می شود این مهملات را باور کرد.؟؟؟ بحث را ادامه می دهیم
سال دوم تحصیل مصدق السلطنه در پاریس
مصدق سال دوم تحصیل خود را در صفحه 69 کتاب خود چنین شرح می دهد.
 در سال دوم فقط چند ماه به مدرسه رفتم که کارم به جائی رسید که به واسطه ضعف و کسالت مزاج روی یکی از نیمکت ها که در طرفین جایگاه درس بود نشسته به استماع بیانات استاد قناعت کنم کسالت عصبی و ضعف مزاج و بی  خوابی  آ ن   قدر  زحمتم می داد که به طبیب مراجعه کردم نسخه ای نوشت و دستور داد مطلقاً کار نکنم. موقع خدا حافظی از دکتر پرسیدم چه وقت خواهم توانست به کار ادامه دهم گفت درآخر سال در صورتی که از سال هنوز ده روز بیشتر نگذشته بود و تاریخ نسخه ای که به من داد 10 ژانویه 1910 بود. مصدق در ادامه مطلب می نویسد حالم طوری شدید شد که از حرکت عجز پیدا کردم و تصمیم گرفتم به ایران مراجعت کنم. لذا با شرحی که مصدق داده است به سختی می توان قبول کرد که مصدق در سال دوم تحصیل خود بیشتر از یکی دو ماه سر کلاس حاضر نبوده و هیچ امتحانی نه کتبی و یا شفاهی نداده و به ایران رفته است.
مصدق در فصل دهم صفحه 72 کتاب خود می گوید. ورودم به تهران مصادف بود با روز های گرم آخر خرداد ( تقریباً برابر است با ماه میMay ) و کسالتم هنوز رفع نشده بود به یک نقطه خوش آب و هوا (سوهانک ) رفتم و بعد از چند روز توقف از آن جا به افجه رفته استراحت می کردم و تا گرما از شدت نیفتاده بود در آنجا ماندم که حالم بهتر شد به فکر اتمام تحصیل افتادم که قرار شد از رفتن به پاریس صرف نظر کنم در شهر دیگری که هوایش سازگار باشد اقامت نمایم و خانواده را هم با خود ببرم. مادرم نیز که چشم هایش آب آورده بود و نمی خواست در ایران عمل کند با ما حرکت نمود. ( تقریباً مصدق حدود دو تا سه ماه در افجه بوده است ).
سفر دوم مصدق السلطنه به اروپا
مصدق در صفحه 75 کتاب خاطرات خود چنین نوشته است.
اطلاعاتی که از زندگی ساده و هوای سوئیس داشتم سبب شد اول به آن جا بروم که شهر نوشاتل را برای محل اقامت و تحصیل اختیار کردم. توقف مادرم در سوئیس حدود چهار ماه طول کشید.
در صفحه 77 کتاب خاطرات و تألمات مصدق چنین می خوانیم.
یکی از بهترین شهر های سوئیس برای تحصیل شهر نوشاتل بود. برای ثبت نام در دانشگاه می بایست مدرک تحصیلی ارائه دهم که چون از مدارس ایران مدرکی نداشتم یعنی آن وقت که من می بایست تحصیل کنم ایران مدرسه نداشت. از نامه مدرسه سیاسی پاریس برای امتحانی که سال اول داده بودم استفاده کردم و به نام یک محصل رسمی در دانشکده حقوق که یک مؤسسه دولتی است ثبت نام نمودم. ملاحظه میشود مصدق دروغ می گوید مدرسه دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی وجود داشت. یادمان هست مصدق می خواست بعنوان مستمع آزاد در مدرسه علوم سیاسی در پایان سال چهارم امتحان بدهد  که زنده یاد محمد علی فروغی مانع شد. راست می گویند آدم دروغگو کم خافظه است البته این دروغ مصدق از روی کمی حافظه نیست از روی  شیادی و حیله گری و عوامفریبی مصدق است و از این دغل کار ها  زیاد خواهیم دید.
حیله دیگری از مصدق
یادمان هست مصدق به انستیتوی سیاسی پاریس گفته بود هزینه او را بموجب نامه مستو فی الممالک دولت ایران برای دو سال می دهد. هم چنین دانستیم سال اول تحصیلاتش را با مدخلیت شانس و بطور شفاهی گذرانده است. حالا به حیله دیگر این شیاد دورغگو و عوامفریب توجه کنید. ضمن اینکه با هزار کلک نامش را در دانشکده حقوق نوشاتل سوئیس نوشته است طبق اعتراف خودش در کتابش چنین می نویسد. نظر به اینکه سه ماه از اول سال دوم مدرسه سیاسی پاریس را به دروس استادان حاضر شده بودم برای امتحان به پاریس رفتم ( یعنی از سوئیس به پاریس رفته ) و چند امتحان دادم که در تمام موفق شدم ولی چون رفتن به پاریس و توقف چند ماه برای ادامه تحصیل برای من ضعیف مشکل بود ( استفاده از لغت ضعیف فقط برای تحریک حس ترحم خواننده است که مهملات او را باور کنند ) از ادامه تحصیل در پاریس صرف نظر کردم و از آن به بعد جداً به کار دانشکده حقوق در نوشاتل پرداختم و در ( ژوئیه =June  ) 1912 داوطلب امتحان دو ساله لیسانس شدم ( قدری فکر کنیم کدام درس کدام تحصیل ) چون من مثل سایر دانشجویان زبان لاتین ( منظور مصدق زبان فرانسه است ) را در دبیرستان تحصیل نکرده بودم که موقع امتحان دچار این مشکل نباشم در هر جلسه استاد به ترتیب دانشجویان را صدا میکرد تا قسمتی از کتاب را ترجمه کنند برای  این کار خیالم راحت نبود ( یعنی برود و قسمتی از کتاب را ترجمه کند ) به خود می گفتم چه کاری بکنم که از عهده این امتحان برآیم؟ اینطور به نظرم رسید کتاب ضخیمی را که همیشه روی میز در جلوی استاد بود را چند بار باز کردم تا ببینم کدام یک از فصول بیشتر احتمال دارد  باز شود به همان ها مراجعه نمایم که فصل 4-5-6 بیش از همه باز شد و من نیز همین سه فصل را برای امتحان حاضر کرده که بر حسب اتفاق و شانس یکی از فصول آمد که مورد ترجمه قرار گرفت و از عهده امتحان بر آمدم!!!
نقدی بر گفته های مصدق السلطنه در باره تحصیلات و امتحاناتش
مهمترین دلیل  و دستاوردی که می توان  بحث تحصیلات مصدق السلطنه را به موقعیت واقعی نزدیک سازد آگاهی از دروغگوئی و حیله گری مصدق است که در ذات و خون او وجود داشته است. مصدق مردی فوق العاده زیاده طلب بود و غالباً با نیرنگ و حقه بازی و دروغ می خواست خواسته های نامشروع و بر خلاف قانون را جامه عمل بپوشاند. بهترین نمونه اش شرکت در امتحانات مدرسه سیاسی ایران و جریان تحصیل او در پاریس و  نوشاتل  سوئیس است که به  عنوان   شاهد  غیر قابل  انکار بر این ادعا و نمونه ای حیرت انگیز از یک روش فریب کارانه و پر از نیرنگ ودغل بازی می باشد که شاید هرگز نتوان نظیر و مشابهی بر آن در تاریخ آموزش و پرورش پاریس و سوئیس پیدا نمود. بنا بر اسناد و مدارکی که از دو کتاب خاطرات و تألمات و تقریرات به قلم مصدق نوشته شده و تجزیه وتحلیلی که در صفحات قبل شرح داده شده است دانستیم مصدق السلطنه قبل از عزیمت از ایران روی نیمکت هیچ مدرسه اعم از دبستان  دبیرستان و دانشگاه ننشسته و هیچگونه کارنامه و یا گواهینامه ششم ابتدائی - دیپلم و لیسانس نداشته است. لذا به این فکر افتاده است حال که با داشتن افراد سرشناس در ایران نتوانسته بود مدرک لیسانس بگیرد لذا در صدد بر آمد راهی برای به دست آوردن مدرک دانشگاهی که مدت ها در آرزوی آن بوده است پیدا کند تا پس از مراجعت به ایران به استناد آن بتواند از عنوان آن استفاده کند و به مشاغل عالی دست یابد. از نحوه تحصیل او در پاریس مطلع شدیم و دانستیم که مصدق به عنوان اینکه او با خرج دولت آمده است و دولت بیش از دو سال مخارج تحصیل او را نمی دهد و در جای دیگرگفته است او بورسیه دولت است با این حقه بازی ها و ادعا های دروغ موافقت ترحم آمیز رئیس انستیتوی پاریس را با شرکت خود به عنوان مستمع آزاد در کلاس های آن مؤسسه بدون داشتن حق شرکت در امتحانات را جلب نموده است . اما چون ترتیب مزبور منظور اصلی او را تحقق نمی بخشید از این جهت آن را موقتاً پذیرفته و در عین حال در صدد پیدا کردن راه دیگری هم بر آمده استبطور کلی قصد مصدق تحمیل رنج و زحمت وکسب معلومات در رشته های مورد نظر نبوده بلکه او صرفاً به دنبال گرفتن  مدرک تحصیلی می گشته و قصد داشته است حتی الامکان آن را بدون رنج و کوشش به دست آورد. هم چنین می دانیم مصدق از  نوه  عموی خود مستوفی الممالک تقاضای صدور گواهینامه خلاف نموده است و او هم در مقام وزارت مالیه ( وزیر دارائی ) آن تقاضای خلاف را صادر کرده و برای مصدق فرستاده است. در این جا این سوال مطرح است اگر فرض کنیم این گواهی سراسر دروغ و خلاف حقیقت را مستوفی الممالک وزیر مالیه برای یک فرد عادی که براستی از جهت تحصیلات شایستگی داشت صادر کرده بود و مصدق تصادفاً از این تخلف بزرگ آگاهی یافته بود مجسم کنید مصدق هوچی چه الم و شنگه و هیاهوی عظیمی را به عنوان حمایت از راستگوئی و درستکاری و پاکدامنی و از همه مهمتر حفظ حقوق ملت ایران بر پا می نمود. باز قدری فکر کنیم مصدق با نیرنگ و دروغ با تسلیم گواهی خلاف واقع وزارت مالیه ( وزارت دارائی ) ایران به انستیتوی مطالعات سیاسی  پاریس به چه امتیازاتی  نائل گردیده که  دانشجویان  رسمی از آنها بی بهره بوده اند .
1- مصدق از ارائه مدرک پایان تحصیل دبیرستان که شرط لازم برای ثبت نام در دانشکده ها و انستیتوها و دانشگاه ها میباشد معاف بوده است.
 از گذراندن امتحان زبان فرانسه ( بقول معروف تافل ) معاف بوده است.
 مدتی بعد از آغاز سال تحصیلی در مدرسه سیاسی پاریس پذیرفته شده است.
 موظف به حضور مرتب در کلاس و رعایت مقررات مربوط به حضور و غیاب نبوده است.
امتیازات مزبور علنی بوده  به این علت به مصدق داده شد که وی به موجب اعلام وزارت مالیه ایران و ادعای خودش قصد گرفتن مدرک دانشگاهی را نداشته و فقط قرار بود به مدت دو سال در چند امتحان شرکت نماید. ولی این امتیازات علنی مزایای نامرئی دیگری به دنبال داشته از قبیل این که استادان انستیتو در مورد دانشجویان رسمی که قصد گرفتن مدرک انستیتو را داشته اند سختگیری بیشتری به عمل می آوردند تا مصدق که گمان می کردند فقط قصد ارائه مدرکی به دولت ایران را دارد ارفاقاً به او نمره قبولی می دادند.
بررسی تحصیل مصدق السلطنه در نوشاتل
در نوشاتل از مصدق السلطنه مدرک تحصیلی مطالبه می کنند. وی از نامه مدرسه سیاسی پاریس برای امتحاناتی که بعنوان مستمع آزاد داده بود استفاده کرده و بنام یک محصل رسمی در دانشکده حقوق  که یک  مؤسسه دولتی است  ثبت  نام مینماید.     
توجه شود مصدق بلافاصله پس از دریافت گواهینامه  انستیتو سیاسی پاریس که از روی ترحم برای او صادر کرده بودند به سوئیس رفته و در دانشگاه نوشاتل با ارائه آن  وانمود کرده است که فرد دیپلمه بوده است که انستیتو سیاسی پاریس او را پذیرفته اند!!!
ترک تحصیل اجباری
 مصدق از آغاز ترم دوم سال تحصیلی 11 -1910 ترک تحصیل را آغاز کرده به ایران رفته و حدود 15 ماه ادامه داشته است. در مورد مراجعت به ایران مصدق می گوید هوا گرم بود به افجه رفته سه ماه در افجه بوده است و بعد به فکر اتمام تحصیل افتاده ولی بجای پاریس به نوشاتل سوئیس میرود. دلیل رفتن به سوئیس را هوای مساعد و بهتر سوئیس بیان می کند که واقعیت ندارد. واقعیت این است که دو سال بورسیه دولتی او که با این بهانه به عنوان مستمع آزاد پذیرفته شده بود پایان یافته بود و امکان ادامه تحصیل مانند گذشته به صورت مستمع آزاد و نمرات  ترحم آمیز گرفتن برایش مقدور نبود. لذا می باید حقه و نیرنگ دیگری را بازی کند. می دانیم در نوشاتل برای ثبت نام از مصدق گواهی نامه تحصیلات دبیرستانی می خواهند که مصدق هیچ مدرکی نداشت از گواهی نامه مدرسه سیاسی پاریس که براستی از روی ترحم به او داده بودند استفاده کرده و به عنوان دانشجوی رسمی پذیرفته شده بود. خوانندگان گرامی براستی باید بگویم پذیرفته شدن بعنوان دانشجوی رسمی بزرگترین و بهترین موفقیت بود که نصیب مصدق شده بود. ولی افسوس که مصدق روح نا آرامی داشت به عوض این که از این فرصت طلائی که برایش پیش آمده بود استفاده کند و با کوشش و صداقت و جدیت و امکاناتی که داشت به کسب علم و دانش بپردازد، بیماری را بهانه کرده مدتی روی نیمکت در کنار جایگاه درس به استماع بیانات استاد قناعت می کند و بعد هم تصمیم می گیرد به ایران بیاید و طبق اعلام خودش ابتدا به سوهانک رفته و بعد به افجه و مدت سه ماه در افجه اقامت داشته است. لذا برای دستیابی به قضاوت درست در مورد تحصیلات مصدق در اروپا ترک تحصیل او را به شرح زیر محاسبه می کنیم. چون رویداد ها قبلاً شرح داده شده از تکرار آن ها خودداری شده است.
1 - از دهم ژانویه 1910 تا آخر سال 1910 بموجب نسخه و توصیه دکتر 12 ماه ترک تحصیل کرده است.
 از ژانویه سال 1911 تا ورود مصدق به تهران در ماه می (May ) مساوی است با 5 ماه ترک تحصیل داشته است.
3- رفتن به سوهانک و بعد افجه و سه ماه اقامت در آنجا را هم سه ماه ترک تحصیل محاسبه میشود.  12+ 5 +3  = 20
لذا 20 ماه ترک تحصیل داشته است. نمی دانیم بعد از افجه چند ماه مصدق در تهران بوده و چند ماه در راه برگشت از تهران تا نوشاتل سوئیس در راه بوده است و ورود مصدق به نوشاتل چه تاریخی بوده است.
محمد مصدق به عوض اعلام تاریخ دقیق اتفاقات و رویداد ها در کتابش زیاد به حاشیه  گوئی پرداخته است. بعنوان مثال مفصلاً شرح داده است چرا در روسیه برای مادرش شال پشمی خریده است و یا چطور آپارتمان چهار اتاقه با یک آشپز خانه و یک حمام را اجاره کرده  است  و در  مدت چهار  ساعت تمام  وسایل نو  برای منزل  جدید خریده  است کار مهمی نیست بقول معروف پول گرد و بازار دراز هم چنین طی شرح مبسوط بیماری چشم مادرش که آب مروارید آورده بود را شرح داده است حتی نام دارو که مادرش باید مصرف کند (  یدالوز ) را قید کرده به این هم بسنده نکرده نام و ملیت دکتر معالج مادرش دکتر ( دفحین کحال لهستانی ) و دقیقاً مدت توقف مادرش در سوئیس که چهار ماه بوده را بیان نموده ولی از ذکر تاریخ خروجش از ایران و چه مدتی در راه بوده و چه تاریخی وارد شهر نوشاتل شده است که برای بررسی مدت ترک تحصیل او لازم است خوداری مینماید. با شناختی که از مصدق داریم میدانیم او مخصوصاً از ذکر مطالب در مورد تحصیلاتش خوداری می کند و آنها را در تاریکی ابهام نگه می دارد تا حیله گری و بیرنگ هایش از پرده بیرون نیفتد.
نتیجه گیری تحصیلات مصدق السطنه در اروپا
1- دانستیم مصدق السلطنه هیچ تصدیق و یا گواهینامه ششم ابتدائی  دیپلم دبیرستان و دانشنامه پا یان تحصیل ( لیسانس ) از دانشگاههای ایران نداشته است.
2- مصدق السلطنه در تمام دوران اقامتش در اروپا طبق نوشته خودش در کتاب خاطراتش مجموعاً 7 ماه سر کلاس درس حاضر بوده است. اولین بار 4 ماه در سال 1909 میلادی آن هم به عنوان مستمع آزاد و بار دیگر سه ماه که به واسطه ضعف و کسالت مزاج روی نیمکت در طرفین  جایگاه درس به  استماع  بیانات استاد   قناعت می کرد.
3- مصدق در کتاب خود صریحاً اقرار کرده است فقط دو بار در امتحانات شرکت کرده است اولین باردر 15 نوامبر سال 1909 که اسمش در عداد محصلین رسمی نبوده و به وسیله نامه خلاف قانون مستوفی الممالک که وزیر مالیه بوده امتحان داده است و دومین بار پس از ترک تحصیل طولانی اش در سوهانک و افجه و مراجعت از ایران که با باز کردن چند بار کتاب ضخیمی که همیشه روی میز استاد بوده و شانس با او یاری کرده است   . 
4- قهرمان ما محمد مصدق همیشه در امتحانات شفاهی شرکت کرده و هر بار به نحوی شانس به سراغش می آید و در هیچ یک از سخنان و یا نوشته هایش از حضور در امتحانات کتبی  رد پائی دیده نشده است آیا این عجیب نیست؟؟؟
5- همین امتحانات شفاهی هم به تقلب بیشتر شباهت دارد تا یک امتحان مرسوم و متداول در دانشگاه ها. سوال در این است چطور شانس همیشه زود تر از مصدق السلطنه در سرجلسه امتحانات حضور داشته است؟؟ قویاً بر این باورم داستان هائی که محمد مصدق در مورد تحصیلاتش شرح داده است را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد.
داستان تز دکترای محمد مصدق
مصدق در صفحه 79 کتاب خاطرات و تألمات خود در مورد تز دکترایش چنین نوشته است. موضوع تز را هم که دانشکده حقوق تصویب کرده بودراجع به وصیت در حقوق اسلامی بود که در تهران بهتر می توانستم کار کنم. یعنی اول به فارسی تهیه کنم و متخصصین اظهار نظر کنند و  سپس آنرا ترجمه کرده به دانشکده بدهم، این بود که تصمیم گرفتم اشرف و احمد دختر و پسر بزرگم را در خانواده ای بگذارم با خانم و پسر کوچکم غلام حسین حرکت نمایم. ایام مسافرت و دید و بازدید در تهران موجب تعطیل کار شد. مصدق در قسمت دیگر چنین ادامه می دهد. نمی دانم چه پیش آمد که نتوانستم آن ( منظور مصدق تز وصیت در حقوق اسلام است ) را  با کمک استاد خود شادروان شیخ محمد علی کاشانی تهیه کنم بعد میگوید با شمس العلما قریب مشورت کردم علی اصغر ماجدی را در نظر گرفت و من نه فقط از معلومات بلکه از صحت عمل او هم در کاری که مادرم در عدلیه داشت استفاده نمودم و بعد مقدمه آن را هم که مربوط به مدرک حقوق اسلامی است با نظر خود شیخ محمد علی کاشانی تهیه کردم که دیگر کاری نداشت جز اینکه ترجمه شود و آن را در سوئیس بهتر می توانستم به انجام برسانم و به شهر نوشاتل بر میگردد. در مورد ترجمه تز در کتابش چنین می خوانیم. درضمن ترجمه تزدر دارالوکاله یکی از وکلا موسوم به ( ژان روله ) کار آموزی کردم در تمام مدت اقامتم همه روزه تا ظهر به کارآموزی مشغول بودم و عصر ها هم با یکی از دانشجویان هم دوره ای خود به ترجمه تز اشتغال داشتم که بعد از طی مراحل و تصویب شورای دانشکده چند روز قبل از حرکتم به ایران در پاریس به طبع رسید.
تجزیه و تحلیل تز دکترای محمد مصدق
مصدقی ها و جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق ما ایرانیان را در مورد چهره واقعی محمد مصدق در پائین ترین سطح اطلاعات نگهداشته شده ایم. و به همین دلیل مرموز بودن چهره واقعی مصدق آن طور که بوده در پرده های نیرنگ و فریب پوشیده نگهداشته شده است. حال تلاش بر این است واقعیت های نا گفته بیان شود.
میدانیم مصدق در دانشکده حقوق نوشاتل سوئیس تحصیل و در همان شهر هم زندگی میکرد چه دلیلی داشته است تزش را در پاریس چاپ کند و هیچ اشاره ائی به جلسه دفاع از تز توسط استادان راهنما که بسیار متداول است نکرده است. باید بدانیم هر کس میتواند رساله  جزوه و کتاب چاپ کند. لذا چاپ رساله که مصدق اشاره کرده است  به معنای درجه دکترای مصدق نیست و از همه مهم تر مصدق السلطنه روی جلد رساله، خود را فقط محمد مصدق  معرفی کرده است.     
 در ادبیات زبان فارسی مثلی است که می گوید اگر نان گندم نخورده ایم دست مردم دیده ایم. امروز اکثر ایرانیان با دانشگاه ومقررات آن آشنائی کامل دارند و می دانند شخصی که می خواهد تز دکترایش را بنویسد معمولاً قاعده بر این است موضوعی را انتخاب می کند به دانشگاه ارائه می دهد اگر مورد قبول شورای دانشگاه قرار گرفت دانشجو در صدد مطالعه و تحقیق شده پس از آماده شدن آن را به دانشگاه می دهد. ولی مصدق یا از قوانین دانشگاه اطلاع نداشته و یا طبق معمول برای مشروعیت و بزرگ جلوه دادن به کار خود به دروغ در صفحه 79 کتاب خاطرات و تألمات خود نوشته است موضوع تز را هم که دانشکده حقوق تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود. هرگز دانشگاه موضوع تز را انتخاب نمی کند بلکه دانشجو موضوع تزش را انتخاب می کند. حال سوال در این است.

چرا مصدق وصیت در حقوق اسلام را برای تزش انتخاب کرده بود؟؟
مصدق مخصوصاً این موضوع را برای تز دکترای خود انتخاب کرده بود که احتیاج به تحقیق و مطالعه و زحمت نداشته تنها کافی بود به یکی از مراکز دینی مراجعه کند و از روی کتاب ها و منابع متعدد و فراوان مطلب را انتخاب و رونویسی کند. وی برای این کار به تهران مسافرت کرده انجام این کار را به شخصی بنام علی اصغر ماجدی محول ساخته و ضمناً برای اینکه افکار ما را از واقعیت دور سازد داستان گرفتاری که مادرش در عدلیه داشته است را مطرح می کند و متوجه میشویم مصدق چون زبان فرانسه را بلد نبوده پس از مراجعت به سوئیس یکی از دانشجویان ایرانی نوشته هایش را  به زبان فرانسه برایش ترجمه نموده است. به کلامی ساده باید بگویم اگر به دقت تمام گفته های مصدق را که در مورد تحصیلاتش چه در ایران و چه در اروپا گفته است را مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم مصدق در تمام موارد دروغ گفته است و هرگز نمی تواند مورد قبول قرار گیرد. کدام عقل سلیمی است که بپذیرد مردی که تا حدودی بیمار بوده و فاقد تحصیلات ابتدائی  متوسطه و دانشگاه بوده و دو امتحانی هم که داده شفاهی و با کمک شانس بوده معقول به نظر نمی آید که به تواند دکترا بگیرد.
اما تحمل آن همه هزینه و دشواری های سفر در آن زمان و دور ماندن چند ساله از خانواده اشرافی خود سبب شد مصدق در صدد گرفتن تابعیت سوئیس بر آمد.
خواننده گرامی براستی میگویم. عذر ها و دو گانه گوئی ها و حاشیه پردازی های بی ربط مصدق که در کتاب خاطرات و تألمات شاهد آنها هستیم غم انگیز است. غم انگیز از این جهت که مصدق ناگزیر است برای توجیه یک دروغ صد ها دروغ بیافریند.
به جرأت می توانم بگویم هیچ یک از زندگی نویس ها و شیفتگان مصدق این مطالب که تمام از کتاب مصدق استخراج شده است را برای آگاهی ملت ایران ننوشته اند حتی به تابعیت سوئیس مصدق اشاره نکرده اند.
ارائه سندی در مورد دروغگوئی و حیله گری مصدق.
تحصیلات محمد مصدق در ایران و اروپا تا حدودی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت و زمینه فکری برای قضاوت در مورد تحصیل وی فراهم شده است. اگر علت اولین مسافرت مصدق به اروپا مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد مانند پنجره ای خواهد بود که دریچه آن به روی هدف ها و زندگی مصدق باز میشود و ما می توانیم بیشتر و بهتر به واقعیت های زندگی و افکار مصدق که هدف اصلی ما می باشد آشنا شویم.
محمد مصدق در صفحه 68 کتاب خاطرات و تألمات خود در مورد سفرش به اروپا چنین نوشته است. در ماه مارچ 1909 وارد پاریس شدم برادرم ابولحسن دیبا را در یکی از دبیرستان های شبانه روزی گذاشتم سپس به مدرسه سیاسی پاریس رفته با مدیر مذاکره نمودم ومشغول تحصیل شدم. ولی وقتی به حوادث آن روز های ایران توجه کنیم متوجه میشویم  مصدق براستی سر راستگوئی ندارد.
علت واقعی مسافرت مصدق السلطنه به اروپا
می دانیم مصدق در اواخر سال 1288 خورشیدی برابر با ماه فوریه 1909 میلادی بطور ناگهانی و با عجله ایران را ترک کرده و به همراه برادرش در ماه مارچ وارد پاریس میشود و علت مسافرت خود را همه جا حتی کتاب خاطرات و تألمات خودش به قصد تحصیل میگوید. وقتی خوب فکر کنیم می بینیم مصدق در موقع عزیمت به اروپا مردی 30 ساله و دارای زن و فرزند بوده و فوق العاده گرفتار سرپرستی  املاک زیاد خود و مادر و همسرش بوده  است و  نمی  توانسته هر  موقع  بخواهد  مانند   نو   جوانان    مجرد و بی مسئولیت ایران را ترک کند. از همه مهم تر خودش می دانست حتی کار نامه پایان تحصیلات دبستان را نداشته چه برسد گواهینامه پایان تحصیلات دبیرستان را. لذا چطور به طور ناگهانی فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود را رها کرده، سرپرستی  املاک زیاد خود و مادر و همسرش را به دیگران واگذار نموده زن و فرزند و زندگی را ترک کرده و در زمانی که سراسر ایران و اروپا را سرمای سخت فرا گرفته بود بدون ترس از برف و باران و یخ بندان راه ها با عجله بسوی اروپا حرکت کرده است. مصدق هرگز هیچ کاری را بدون بررسی و تحقیق انجام نمی داد و بخوبی میدانست با نداشتن مدرک تحصیلی امکان ورودش به دانشگاه در خارج کشور برایش وجود نداشت. از همه مهمتر طبق نوشته خودش در صفحه 65 کتاب خاطراتش در ازای وثیقه گذاشتن انگشتر الماسش از یک تاجر ایرانی در تفلیس 300 منات قرض گرفته است و خود را به پاریس رسانده است. لذا با قدری بررسی متوجه می شویم تمام داستانی که مصدق برای خروجش از ایران به قصد تحصیل گفته و نوشته است مردود می باشد. میدانیم محمد علیشاه  مستبد مجلس شورایملی را به توپ بست و بجای آن مجلس شورای کبرای دولتی که 50 عضو داشت را دایر کرد و محمد مصدق که  علناً طرفدار محمد علیشاه بود و بر علیه مشروطه خواهان فعالیت میکرد حتی از طرف محمد علیشاه به عضویت مجلس شورای کبرای برگزیده شده بود. در هنگامی که پیروزی ها  مرتباً نصیب مشروطه خواهان میشد. مصدق از ترس جانش مدتی در منزل میرزا یحیی خان سرخوش منشی سفارت انگلیس مخفی شد و سپس تصمیم گرفت از ایران خارج شود. لذا خروجش در سرمای زمستان وهمراه نداشتن پول و غیرو به این دلیل بوده است نه تحصیل. به امید بیداری و آگاهی ملت ایران.
به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است




پنجشنبه, جولای ۱۴, ۲۰۱۱


شرح تحصیلات محمد مصدق در ایران
                          مصدق السلطنه در اندیشه مدرک تحصیلی
تعریف های گوناگون در مورد تاریخ و شخصیت های تاریخ ساز شده است. مثلا میگویند تا مادامی که ما چشم و دل به روی واقعیت ها ببندیم هرگز نمیتوانیم به واقعیت ها برسیم. در مورد محمد مصدق متأسفانه واقعیت ها به ملت ایران گفته نه شده است  به همین دلیل بسیاری از گوشه های زندگی محمد مصدق پنهان مانده، ولی در عوض پژوهشگران و عاشقان مصدق تا توانسته اند به مشاطه گری او پرداخته اند.  در این مورد یکی از فلاسفه گفته زیبا دارد که میگوید. آن کس که حقیقت را نمی داند نادان است، اما آن کس که حقیقت را می داند و نمیگوید مغلطه گر تبهکار و خائن است. این گفته فیلسوف در مورد  جبهه ضد ملی  ها و مصدقی ها  و بسیاری از   پژوهشگران  صدق می کند. لذا تصمیم دارم تحصیلات محمد مصدق در ایران و اروپا را که کمتر مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است را برایتان شرح دهم    و ملاحظه خواهید فرمود چقدر بما خیانت شده است.
در دوران زندگی مصدق السلطنه دبستانهائی بشرح زیر وجود داشت.
1 - مدرسه های سنتی  که عبارت بودند از ( مکتب خانه ها و مدرسه طلبگی )
2- معدود مدرسه هائی که با سبک جدید در تهران و شهرستانها تأسیس شده بود. مانند دارالفنون ( در تهران و تبریز ) 
آقای ایرج افشار در کتاب خود بنام ( سواد و بیاض ) نوشته است درباریان و خانواده های اعیان و اشراف و ثروتمندان فرزندان خود را به مکتب خا نه و یا مدرسه طلبگی نمی فرستادند بلکه برای فرزندان خود به اصطلاح معلم سر خانه می آوردند و این معلمان  درسهای مکتب خانه و مدرسه طلبگی را در منزل به آنان درس می دادند.
مصدق السلطنه که از طبقه عیان و اشراف بود ظاهراً دوران مکتب خانه و دوره مدرسه طلبگی را مانند اکثر فرزندان اعیان و اشراف و ثروتمندان زیر نظر معلم های سر خانه تحصیل کرده بود و به مدارسی که به سبک جدید در تهران و شهرستانها مانند دارالفنون تأسیس شده بود نرفته است.
سو الی که پیش رو داریم اینستکه آیا  مصدق السلطنه از وجود دبیرستان  دارالفنون  در  ایران بی اطلاع بود که نرفته است؟؟
میرزا تقی خان که بعداً به امیر کبیر شهرت یافت مردی مطلع و کار آمد بود و طی چهار سال وزارتش به اصلاحات متعدد و  مهمی  دست زد از جمله اقدام به تاًسیس مدرسه ای نمود که به مدرسه دارالفنون معروف شد. مدرسه دارالفنون به عنوان یکی از مهمترین دبیرستان های ایران با ساختمان زیبای سنتی خود تا به امروز دایر است.
تاریخ افتتاح دارالفنون 1229 خورشیدی است و تاریخ تولد محمد مصدق 1258 خورشیدی است  پس دارالفنون 28 سال پیش از تولد محمد مصدق گشایش یافته و بسیاری از اقوام و افراد خانوادگی مصدق السلطنه از آن فارغ التحصیل شده بودند. لذا بهانه نبودن مدرسه در ایران از بسیاری خانواده های معمولی  پذیرفتنی است اما از مصدق السلطنه  جوان و با نفوذ و   قدرت  خانوادگی که  داشت نمی توان  چنین بهانه ای را پذیرفت.
شاید برای برخی این توهم پیش آید که دارالفنون در تهران قرار داشته و مصدق پس از سومین ازدواج مادرش ( خانم نجم السلطنه ) با میرزا فضل الله وکیل الملک به همراه مادر و نا پدری به تبریز رفته نمی توانست در دارالفنون به تحصیل بپردازد. این بهانه هم مردود است زیرا پس از تأسیس دارالفنون درتهران در سال1245 خورشیدی مدرسه ای به سبک دارالفنون در تبریز تأسیس گشت و همان رشته هائی که در دارالفنون تهران تدریس می شد برنامه تحصیل این مدرسه هم بود. لذا بر اساس این مدارک چاره ای نداریم جز این که بپذیریم قهرمان ما ( محمد مصدق ) در این گونه مسائل سر راستگوئی ندارد.
مدرسه سیاسی برای تحصیلات دانشگاهی
در دوران سلطنت مظفرالدین شاه در تاریخ 28 آذر ماه 1278 خورشیدی برابر با 1899 میلادی مدرسه سیاسی در تهران تأسیس شد داوطلبان این مدرسه که دوره اش چهار سال پیش بینی شده بود می باید سنشان از 15 سال کمتر و از 22 سال بیشتر نباشد و در امتحان ورودی ( کنکور ) قبول شده باشند. تعداد افراد مدرسه سیاسی در روز افتتاح هفده نفر بودند که در امتحان ورودی قبول شده بودند. عبدالله مستوفی و علی اکبر دهخدا از جمله این شاگردان بودند. از هفده نفری که در سال1278 خورشیدی در مدرسه سیاسی پذیرفته شده بودند، پس از چهار سال فقط هشت نفر فارغ التحصیل می شوند و وزارت امور خارجه ایران همه آن ها را برای خدمت در آن وزارت خانه دعوت می کند.
توضیح مصدق السلطنه در مورد مدرسه سیاسی
مصدق السلطنه در مورد مدرسه سیاسی در صفحه 54 و 55 کتاب خاطرات و تألمات بقلم خودش چنین نوشته است.
مدرسه سیاسی هم در آن ایام تازه دایر شده بود. می خواستم در آن تحصیل کنم ولی از این نظر که یک مستخدم دولت پس از سالها تصدی کار و خدمت نمی  توانست در عداد( یعنی در ردیف ) محصلین در آید تحصیلات خود را در حدود برنامه آن مدرسه در خانه تهیه کردم و ایامی که با استادان گرامی شادروان شیخ محمد علی کاشانی  میرزا عبدالرزاق خان بغایری- میرزا غلامحسین خان رهنما و میرزا جواد خان قریب و ناظم مدرسه آلمانی گذرانیده ام را فراموش نمی کنم.
توجه شود همه این تعریف ها که مصدق در بالا از ایامی که با استادان بوده و نام افراد را میبرد ارتباطی به مطلب ندارد فقط برای دور کردن ذهن خواننده از اصل مطلب است و چاره ای نداریم جز این که بپذیریم قهرمان ما محمد مصدق سر راستگوئی با ما ندارد.
تجزیه و تحلیل توضیح مصدق السلطنه در مورد مدرسه سیاسی
حرف  حرف می آورد  و  طولانی شدن  مطلب  خستگی برای خواننده  ولی بر این  باورم آنها که می  خواهند با  واقعیت ها آشنا  شوند و بخصوص اهمیت  موضوع  پروانه  ادامه  بحث را به من خواهند داد.
مصدق السلطنه در زمان افتتاح مدرسه سیاسی حدود20 سال داشته و از نظر سنی اشکالی برای ورود به آن مدرسه را نداشته است. ولی در آن زمان هرگز به فکرش خطور نمیکرد که در آن مدرسه ثبت نام کند زیرا شغل پر درآمد و عالی مستوفی خراسان را  با سن کم که داشت برای محمد مصدق 17 -18 ساله حتی از استادی مدرسه سیاسی نیز بالا تر و پر در آمد تر بوده است.( مستوفی یعنی حسابدار و دفتر دار خزانه ). جبهه ضد ملی ها و عاشقان مصدق خود پرسی کنید. براستی شرم آور نیست جوانی 17 ساله فقط بخاطر اینکه فرزند نامشروع مظفرالدین میرزا ( مظفرالدین شاه بعد) بوده است پدر بزرگش ناصرالدین شاه او را به این سمت منصوب می کند؟؟؟ برمیگردم به مقاله.  بعد از استقرار مشروطیت و فعالیت های سیاسی مصدق به فکر تحصیل افتاد اما 27 ساله بود و 5 سال از سن لازم برای شروع تحصیل در مدرسه سیاسی بیشتر داشت لذا نمیتوانست در مدرسه سیاسی به تحصیل مشغول شود. ولی دل مصدق برای داشتن مدرک لیسانس بقول معروف لک زده بود. لذا محمد مصدق بر طبق روش همیشگی خود تدبیر و یا به عبارت صحیح تر حیله ای اندیشید که بدون زحمت و مطالعه به مدرک لیسانس دست یابد. مصدق تصمیم گرفت با استخدام استادان مدرسه سیاسی بعنوان معلم سر خانه مقداری از رساله های استادان را مطالعه کرده و بعنوان مستمع آزاد در پایان سال همراه با سایر دانش آموزان در امتحانات شرکت کند. ( حیله خوبی است بجای چهار سال زحمت و مطالعه کردن با چند ماه در خانه و استخدام معلمان سر خانه لیسانس گرفتن بسیار عالی است. غیر از این است ؟؟؟
توجه شود: در آن زمان یکی از رجال دربار بنام میرزا عبد الله محقق الدوله که اهل خراسان بود و به عنوان نماینده آن استان در مجلس شورایملی عضویت داشت در زمانی که محمد مصدق  مستوفی خراسان بود با مصدق دوستی و آشنائی داشت و از همه مهمتر مانند محمد مصدق عضویت جامع آدمیت ( فراماسیونری ) بود و در مبارزات پنهانی بر علیه اتابک صدر اعظم فعالیت می نمود. در آن زمان آقای عبدالله محقق معاونت مدرسه سیاسی را  نیز بر عهده داشت لذا با توجه به دوستی محمد مصدق و ارتباط شغلی در خراسان و روابط درباری و از همه مهمتر عضویت در جامع فراماسیونی آدمیت و همکاری در مبارزه سیاسی که بین مصدق و محقق الدوله وجود داشت بخصوص با استفاده از قدرت و نفوذ محمد علی شاه و بستگان خود در دولت و دربار و همچنین دائیش فرمانفرما که در آن زمان وزیر عدلیه ( وزیر داد گستری ) را بر عهد داشت مصدق میتوانست نظر موافق رئیس مدرسه سیاسی میرزا حسین موتمن الملک و استادان را برای شرکت بصورت مستمع آزاد جلب کند و بقیه استادان هم که معلم سر خانه اش      بودند  و  با  دریافت   حق التدریس و   غیرو   از   نظر   اخلاقی       خود     را       موظف می دیدند از محمد مصدق در همه موارد حمایت نمایند  اما از بد حادثه و یا بخت بد مصدق تقدیر در این جا با حیله و نیرنگ  مصدق جور در نیامد و  محمد علی  فروغی  معروف  به (  ذکاء  الملک ) از سال تحصیلی 1286 خورشیدی به ریاست مدرسه علوم سیاسی منصوب گردید. محمد مصدق در آغاز انتخاب فروغی با اتکاء به همان قدرت حامیان متنفذ خود در دربار و دولت به این تغیر توجه ای نکرده و هم زمان با فعالیت های سیاسی بطرفداری از محمد علیشاه نزدیک امتحانات پایان سال تحصیلی  در صدد ثبت نام و کسب اجازه شرکت در امتحانات بر آمد ولی با مخالفت شدید محمد علی فروغی ( ذکاء الملک ) مدیر مدرسه علوم سیاسی روبر شد. و مصدق السلطنه نتوانست در امتحانات پایان سال شرکت کند لذا تمام نقشه هایش نقش بر آب شد و مصدق دغل کار شیاد از دستیابی به لیسانس بدون زحمت محرم شد. لذا محمد مصدق در ایران برای یک ساعت حتی بعنوان تشریفات روی نیمکت مدرسه ای ننشسته است. گواهینامه ششم دبستان - دیپلم دبیرستان و لیسانس نداشته است. این بحث در مورد تحصیلات محمد  مصدق در اروپا  ادامه خواهد داشت تا دریابیم براستی محمد مصدق دکترا داشته است؟؟؟. مطالعه آن  توصیه میشود.
                به پایان  آمد  این دفتر حکایت  همچنان  باقی  است